يک بار زياد بن عبد العزيز برادر حضرت عمر بن عبدالعزيز t خدمت ايشان تشريف آوردند و ديدند که روی سفره به غير از مسور و پياز چيز ديگری نيست برادرشان شروع به اعتراض کرد حضرت عمر بن عبدالعزيز t فرمودند ساکت شويد من نمیخواهم در آينده راز من فاش شود که از غذای ساده و بیتکلف و ساده من کسی مطلع شود [3] . يکی از راويان میفرمايد که حضرت عمر بن عبدالعزيز را در حال خطبه ديدم که قسمت گريبان و يقهاش وصله زده شده بود [4] .
در زندگی هنگام قبل از خلافت, برای ايشان لباسهايي با قيمت 400 دينار و 1000 دينار میخريدند و ايشان میگفتند که خيلی کلفت و سخت است اما هنگام خلافت اگر لباسی به قيمت 10 يا 11 دينار برای ايشان میخريدند میفرمودند که خيلی نرم و لطيف و ملايمی است [5] .
يک بار ايشان لباسی با قيمت (8 درهم) سفارش دادند وقتی آن را ديدند گفتند که خيلی ملايم است شخصی خنديد حضرت گفتند که شما احمقيد که بدون هيچ موردی میخنديد؟ شخص گفت خير موضوع از اين قرار است که وقتی که شما در زمان شاهزادگی بوديد, لباس ابريشمی با قيمت 800 درهم برای شما آوردم شما گفتيد که اين خيلی کلفت است ليکن امروز به لباس 8 درهمی میگوييد که خيلی ملايم و نرم است [6] . به همين صورت لباسهای فرزندانشان از جاهای مختلف پاره بودند که فرمودند: اي پسرم لباست را پيوند بزن. علامه شعرانیt مینويسند که يک بار حضرت عمر بن عبدالعزيزt يکی از بچهها را صدا زد وی حاضر نشد ايشان خادم را به دنبالش فرستاد هنگامی که او آمد پرسيدند: چه چيزی مانع تو شد اين که جواب مرا بدهی و جلويم شوی او در جواب گفت چون که لباسی برای پوشيدن نداشتم که بپوشم و خدمت شما حاضر شوم حضرت عمر بن عبدالعزيز t بسوی يک لباس کلفت اشاره فرمودند که از آن استفاده کنيد [7] . در طبقات ابن قتيبه دينوری آمده است که هنگام وفاتشان برای يک ملاقات و ديدار کوتاه فرزندانشان را خوستند که جمعاً 13 يا 14 پسر بودند عمر بن عبدالعزيز به طرف ايشان نگاه کرد در حالی که آنها از لباسهای قبطی مصری پوشيده بودند که (بسيار ساده و کلفت بودند) لذا چشمانشان پر از اشک شدند [8] .
[1] - سيرت عمر بن عبد العزيز ص 62 .
[2] - البداية والنهاية ج 9 ص 202 .
[3] - سيرت عمر بن عبدالعزيز ص 141 البداية والنهاية ج 9 ص 209 و تاريخ خلفاء ص 559 .
[4] - طبقات کبری للشعرانی ج 1 و تذکرة الخلفاء ج 1 ص 113 .
[5] - تذهيب الأسماء ج 2 ص 20 البداية والنهاية ج 9 ص 387 مروج الذهب للمسعودی ج 2 ص 196 .
[6] - سيرت عمر عبدالعزي ز ص 48 .
[7] - طبقات کبری للشعرانی ج 1 ص 29 .
[8] - البداية والنهاية ج 9 ص 214 احياء العلوم ج 3 ص 228 الامامه والسياسة ج 2 ص130 .